گفته بود برميگردد، او منتظرش نشسته بود
گفته بود كه روزي با دو دست ارغواني پر از گل هاي رازقي برميگردد
او چشم انتظار مانده بود
ميدانست كه منتظر بودن و اميد داشتن بهتر از نداشتن اميد است
پس به انتظار نشسته بود
سالها
اكنون ، زن ،تنها ، پوسيده ،پير و خسته به جاده مينگرد...منتظر مرد دست
ارغواني
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.