۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

گفته بود برميگردد، او منتظرش نشسته بود
گفته بود كه روزي با دو دست ارغواني پر از گل هاي رازقي برميگردد
او چشم انتظار مانده بود
ميدانست كه منتظر بودن و اميد داشتن بهتر از نداشتن اميد است
پس به انتظار نشسته بود
سالها

اكنون ، زن ،تنها ، پوسيده ،پير و خسته به جاده مينگرد...منتظر مرد دست ارغواني

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.